معنی از وسایل جنگی قدیم
حل جدول
جوشن
از وسایل جنگی سرد قدیم
دشنه
ساز جنگی قدیم
کرنای
شلوار جنگی قدیم
رانین
از وسایل جنگی قدیمی
جوشن
سلاح سرد جنگی قدیم
شمشیر
وسایل
ابزار
واژه پیشنهادی
زره
لغت نامه دهخدا
وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط
معادل ابجد
352